ضرب المثل خر من از كرگي دم نداشت

۳ بازديد

ضرب المثل خر من از كرگي دم نداشت

عبارت مثلي بالا از طرف كسي اصطلاحاً اظهار مي شود كه از كيفيت قضاوت و داوري نوميد شود و حكم محكمه را بر مجراي عدالت و بي نظري نبيند. در واقع چون محكمه را به مثابه ديوان بلخ ملاحظه مي كند از طرح دعوي منصرف شده به ذكر ضرب المثل بالا متبادر مي شود. اين ضرب المثل رفته رفته عموميت پيدا كرد و در حال حاضر به طور كلي هر گاه كسي از قصد و نيت خويش انصراف حاصل كرده باشد به آن تمسك و تمثيل مي جويد.

اكنون ببينيم ريشه تاريخي آن چيست و خر اين دراز گوش زحمتكش و بي آزار، چه نقشي در آن بازي مي كند. همان طوري كه در مقاله ديوان بلخ يادآور شد ريشه تاريخي ضرب المثل بالا هم مربوط به عصر زمان سلطان محمود غزنوي است كه شهر بلخ از بزرگترين بلاد خراسان بزرگ بود و بلخيان از نعمت امنيت و آسايش به حد وفور برخوردار بوده اند.

تجربه نشان داد كه اگر نعمت و آسايش توأم با تلاش و فعاليت نباشد آحاد و افراد مردم به سوي تن پروري و تن آسايي گرايش پيدا مي كنند و لاجرم مفاسد اخلاقي و اجتماعي كه لازمه عيش و عشرت و نوشخواري است در روح و جان آن ملت نفوذ و رسوخ مي كند.
 

سكته بلخ در قرن چهارم و پنجم هجري چنان وضعي را داشته اند. همه و همه از حاكم گرفته تا سالار شهر و ميرشب و كلانتر و محتسب و شحنه، حتي قاضي ديوان بلخ كه علي القاعده بايد حافظ نظم و قانون و حامي حقوق و ناموس مردم باشد در منجلاب فسا و تباهي مستغرق بوده اند.

در اين تاريخ كه مورد بحث و مقال است مرد فاسد جاه طلبي به نام ابوالقاسم غلجه صدر و قاضي القضات ديوان بلخ بود كه با مأموران انتظامي و ضابطين دادگستري همدستي داشت و از هر گونه ظلم و ستم و زورگويي نسبت به افراد ضعيف و ناتوان دريغ نمي ورزيد.

قضا را شخصي به نام مهرك كه پسر يك نفر بازرگان بود و پس از مرگ پدر تمام مال و ميراث را در راه مناهي و ملاهي بر باد داده بود بر اثر توصيه و سفارش مادرش نزد شمعون يهودي صراف ثروتمند بلخ رفت و از او مبلغ يك هزار درم وام خواست تا سرمايه و دستمايه كار خويش قرار دهد.

چون شمعون با پدر مهرك سابقه دوستي داشت حاضر شد مبلغ پانصد درم به مهرك قرض دهد و در سر سال مبلغ شش صد و پنجاه درم بگيرد. ضمناً از نظر محكم كاري در سند قيد كرد: "چنانچه مهرك در موعد مقرر نتواند قرضش را بپردازد شمعون مجاز باشد پنج سير از گوشت رانش را ببرد و به جاي طلبش بردارد."

به همين ترتيب توافق به عمل آمد و مهرك با آن سرمايه استقراضي مشغول كسب و كار شد. اتفاقاً چون زرنگ و دست اندر كار تجارت و بازرگاني بود سود كلاني برد و سرمايه را چند برابر كرد ولي متأسفانه معاشران ناجنس كه از پيش با او آشنا بودند دوباره به سراغش آمدند و هنوز سال به سر نرسيده بود كه سود و سرمايه همه را از دستش خارج كردند.

شمعون مطالبه وجه كرد، مهرك نداشت كه بدهد ولي چون راضي نبود گوشت بدنش بريده شود شكايت به ديوان بلخ بردند. شمعون براي آنكه زهر چشمي از ساير بدهكارانش بگيرد مهرك را كه روزگاري اعتبار و احترام داشت از بازار پر جمعيت بلخ عبور داد. در بين راه خري كه قماش و مال التجاره بارش كرده بودند در زير بارگران از پاي در افتاد و رهگذران به كمك خر و خركچي شتافتند. مهرك براي آنكه كار خيري انجام دهد شايد وسيله نجات و خلاصي او از دست شمعون شود دم خر را گرفت و بازور وقت هر چه تمامتر به طرف بالا كشيد. خر برنخاست ولي دمش كنده شد و در دست مهرك ماند.

خر كچي بناي داد و فرياد را گذاشت و براي اقامه دعوي و دادخواهي به دنبال شمعون و مهرك روان گرديد.
مهرك بيچاره كه وضع را چنين ديد از هول و اضطراب به هر سو مي دويد و راه فراري مي جست تا بگريزد. در اين فكر و انديهش بود كه در خانه اي را نيمه باز ديد، همين كه در را به شدت باز كرد تا داخل خانه شود زن صاحبخانه را كه باردار و پا به ماه بود چنان تنه زد كه به شدت اصابت، جنين افتاد و بچه سقط شد. شوهر آن زن كه هفت سال قبل عروسي كرده بود و پس از نذر و نيازها تازه مي خواست صاحب فرزند شود از اين پيشامد غير منتظره برافروخت و با مهرك درآويخت. مردم جمع شدند و او را نصيحت كردند كه به جاي نزاع و مجادله بيهوده به معيت دو نفر شاكي ديگر به ديوانخانه برود و به قاضي ابوالقاسم غلجه شكايت كند.

دسته جمعي به راه افتادند ولي مهرك دل توي دلش نبود واز بخت بد و حواس پرتي دم بريده الاغ را كه به هر سو تكان مي داد به چشم اسب تصادف كرده آن حيوان زبان بسته را از يك چشم نابينا كرد.

صاحب اسب كه پسر كنيز خسوره امير بلخ بود پس از جار و جنجال به جمع مدعيان پيوست و به جانب دارالقضا راهي گرديدند. در بين راه متهم بيچاره كه محكوميتش را حتمي و قطعي مي دانست در يك لحظه از غفلت همراهان استفاده كرد و از ديوار كوتاهي بالا رفت تا مگر در وراي آن راه ناگزيري بجويد. از قضاي روزگار از بالاي ديوار كوتاه كه اتفاقاً از داخل باغ بسيار مرتفع بود بر روي شكم پيرمرد خفته اي افتاد و خفته از سنگيني بدن مهرك و هول حادثه ناگهاني در دم جان داد و پسرش به خونخواهي پدر با چهار نف مدعي ديگر هم عنان شده رهسپار دارالقضا گرديدند. نرسيده به ديوانخانه مرد خيرانديشي كه از اول به دنبالش افتاده بود و سايه به سايه آنها مي آمد سر در گوش مهرك كرد و گفت:"اگر مي خواهي از شر و مزاحمت اين عده شاكيان جوراجور خلاص شوي بايد يك زرنگي به خرج دهي، و آن اين است كه زودتر از همه خودت را به قاضي القضات بلخ ابوالقاسم غلجه برساني و قول و وعده انعامي دهي، شادي برائت حاصل كني و يا اقلاً در محكوميت تو تخفيف كلي حاصل شود." مهرك گفت: "مرگ بعد از اين همه جرمها و خطاها كه از من سر زده چنين چيز امكان پذير است؟" مرد خيرانديش جواب داد:"از اين قاضي ديوان بلخ همه كار برمي آيد زيرل پيچ و مهره حل و عقد مشكلات دست خودش است. پسر جان، مگر نمي داني كه اينها تخم و تركه شريح قاضي هستند و به دنبال جاه و مال مي روند نه حق و راست؟" مهرك تصديق كرد و به دستور آن خيرانديش قبل از مدعيان، خود را پشت در اطاق قاضي رسانيد و به خلوتگاه درون شد. اتفاقاً نيمروز گرمي بود و قاضي به خلوت بساط عيش و طرب گسترده با زيبا پسري به هم آميخته بود. مهرك زيرك كه انتظار چنين فرصتي را مي كشيد قدم واپس نهاد و با صداي بلند كه به گوش قاضي برسد فرياد زد:

"حضرت قاضي سرگرم عبادت هستند؛ حال خوشي دارند و با خدا راز و نياز مي كنند؛ دست نگهداريد و حالشان را بر هم نزنيد تا از نماز و عبادت فارغ شوند!!" قاضي ابوالقاسم غلجه چون حرفهاي مهرك را شنيد از زرنگي و كارداني او خوشش آمد و با خاطري جمع كارش را انجام داد و بساط را جمع كرد، آن گاه مهرك را به درون خواس و گفت:"فرزند، تو كيستي و چه جاجتي داري؟" مهرك پس از تعظيم و دستبوسي گرفتاريهايش را يكايك بر شمرد و از قاضي در نجات و خلاص خويش استمداد كرد.

قاضي گفت:"چون يقين دارم كه جواني پخته و رازدار هستي و شتر را ناديده خواهي گرفت لذا از شكايت شاكيان باكي نداشته باش. هر حكمي بخواهي به نفع تو صادر خواهم كرد."

مهرك عرض كرد:"با اطمينان و پشتگرمي به عدالت و عنايت حضرت قاضي، شتر كه هيچ، فيل را نيز ناديده خواهم گرفت!"
ساعتي بعد دارالقضا تشكيل شد و قاضي با ريش شانه زد و دستار مرتب و سجه در دست بر مسند قضاوت نشست و پس از بيان شرح مبسوطي مبني بر خداپرستي و دين پروري و شرافت و عزت نفس و پاك نظري و بي طرفي خويش و بيزاري از جيفه دنيا! ديدگانش را به سقف اطاق محكمه دوخت و دعايي خواند و گفت:"خدايا بيامرز و ببر." آن گاه دستور داد شاكيان به نوبت جلو بيايند و شكايت خود را مطرح كنند. شاكيان پيش آمدند و جنايات مهرك را بر شمردند.

قاضي ابوالقاسم غلجه پس از اضغاي بيانات شاكيان كه جنايات مهرك را با آب و تاب تمام شرح داده بودند. لاحولي خواند و با آهنگي غليظ كه ويژه قاضيان كلاش و كهنه كار است به اين شرح آغاز سخن كرد:

"رسم دادگاهها و محاضر قضايي است كه مدعيان به ترتيب و جداگانه طرح دعوي كنند، به علاوه شما مدعيانيد و اين مرد- مهرك- در معرض اتهام است. متهم را جنايت محقق و مسلم نيست. اكنون بايد به قضيه افترا كه در محضر ما رخ داده و جرم مشهود است قبل از ساير مسايل رسيدگي شود مگر آنكه همگي از متهم و مدعيان توافق كنيد كه رسيدگي به اين قضيه فعلاً مسكوت بماند، و البته مي دانيد كه متهم در قضيه افترا مدعي است و شما متهم" پس از مدتي بحث و گفتگو عاقبت مقرر شد كه جرم افترا نيز در صف جرايم ديگر منظور شود و جرمها را به ترتيب اهميت رسيدگي كنند.

ابتدا موضوع طلب مشعون مطرح شد. شمعون سندي كه از مهرك در دست داشت تقديم و به عرض رسانيد كه به موجب اين سند چون مهرم مبلغ شش صد و پنجاه درم بدهي خود را در سر سال تأديه نكرده است پنج سير از گوشت رانش به من تعلق دارد."

قاضي به مهرك گفت:"آيا اين مرد راست مي گويد؟"
مهرك جواب داد "بلي" قاضي لحظه اي درنگ كرد و آن گاه گفت:"اگر چه اين داد و ستد شرعي نيست و از نظر مذهبي و اخلاقي كاري ناروا و احمقانه است مع ذالك من با تو همراهي مي كنم تا حق و طلب خود را وصول كني. اين كارد و اين هم ترازو، اما توجه داشته باش كه دو كار نبايد بشود: يكي آنكه قطره خوني ريخته نشود زيرا جزء قرار داد نيست. ديگر آنكه ذره اي از پنج سير گوشت نبايد كم يا زياد شود، و گرنه شديداً مجازات خواهي شد!"

شمعون گفت:"حضرت قاضي قربانت گردم، خودتان فكر كنيد چگونه مي توانم پنج سير از گوشت رانش را بي كم و زياد با كارد ببرم كه حتي يك قطره خون هم ريخته نشود؟"

قاضي گفت:"چون قرار تعليق به محال بستي پس حقي هم ندار و بايد تاوان زحمتي كه به اين مرد داده او را از كار بيكار كردي به علاوه حق ديوانخانه را بپردازي و آزاد شوي!"

شمعون خواست داد و بيداد راه بيندازد كه مأموران اجرا او را گرفتند و بعد از كتك مفصل به مبلغ شش صد و پنجاه درم غائله را ختم كردند كه شمعون بابت تاوان مهرك و حق ديوانخانه و حق الزحمه مأموران دارالقضا بپردازد و خلاص شود!

پس از آن قضه قتل پيرمرد مطرح شد. مدعي پدر كشته با گريه و زاري عرض كرد: "پدر بيمارم در پاي ديوار باغ خفته بود كه اين جوان مانند اجل معلق از بالاي ديوار روي شكمش فرود آمد و مرا بي پدر كرد."

قاضي گفت:"اولاً غلط كردي آدم ناخوش را پاي ديوار خوابانيدي كه اين اتفاق رخ دهد. ثانياً حالا كه اين كار را كردي بگو ببينم پدرت چند سال داشت؟" عرض كرد هفتاد و دو سال.

قاضي از مهرك پرسيد:"تو چند سال داري؟" گفت:"بيست و هشت سال". قاضي بدون تفكر و تأمل حكم خود را اين طور انشاد كرد:

"قاتل مستحق قصاص و قصاص از جنس عمل است. نظر به اينكه متهم بيش از بيست و هشت سال ندارد جوان پدر مرده موظف است كه چهل و چهار سال از متهم نگاهداري كند، مسكن و غذا و لباسش را تدارك ببيند و از او به خوبي مواظبت و پذيرايي كند تا هفتاد و دو ساله شود. آن وقت متهم را در پاي همان ديوار و محل وقوع جرم بخواباند. سپس از بالاي ديوار به همان كيفيت بر روي او جستن كند تا جانش درآيد و مردم بلخ به عدالت ما اميدوار شوند!!"

خونخواه پدر چون حكم رأي قاضي را شنيد از حق خويش صرف نظر كرد ولي قاضي گفت: "گذشت شما كافي نيست. از كجا كه فردا براي پدرت وارث و مدعي ديگري پيدا نشود و عليه متهم اقامه دعوي نكند؟ بايد وجه الضمان كافي بسپاري كه خسارت احتمالي مدعي از آن محل تأمين شود!" اين بگفت و شاكي بيچاره را براي پرداخت وجه الضمان و حق ديوانخانه به عمله سياست سپرد.

سپس نوبت به مدعي سقط جنين رسيد. جوان شاكي گفت:"هفت سال است ازدواج كرده ام و آرزوي فرزند داشتم كه اتفاقاً چند ماه پيش اين آرزو برآمد و همسرم باردار شد اما متاسفانه در حادثه امروز جنين افتاد و آرزوي چندساله ام را بر باد داد ."

قاضي انديشمند ! تبسم مليحي بر لب آورد و فرمود :" براي موضوعي به اين سادگي چرا اينجا آمديد ؟ خودتان مي توانستيد دوستانه با هم كنار بياييد و دعوي را مرضي الطرفين خاتمه دهيد تا وقت شريف ما ضايع نگردد !" جوان پرسيد :" چطور دوستانه حل مي شد ؟" حضرت قاضي فرمود :" قبلاً بگو ببينم جنين سقط شده پسر بود يا دختر ؟"

شاكي گفت :" با نهايت تاسف پسر بود ."

قاضي ابوالقاسم غلجه با حالت تبختر سري تكان داد و حكم محكمه را چنين انشاد فرمود :" در اصول قضا مقرر است :

لاضرر ولاضرار و از توابع حتمي قاعده مقرر اين است كه هركس ضرري به ديگري وارد سازد از عهده غرامت آن برآيد .

غرامت سقط جنين ، ايجاد جنين ديگر به علاوه تحمل و قبول مخارج آن است . مهرك محكوم است مخارج همسر شاكي را از لباس و غذا و مسكن و از امروز تا هنگامي كه دوباره باردار و نزديك به وضع حمل شود از مال خود بپردازد . بديهي است زحمت ايجاد جنين جديد هم بر عهده متهم موصوف است كه شخصاً بايد تقبل كند!! چنانچه نوزاد پسر بود فبهاالمراد ، ولي اگر دختر بود بر محكوم فرض است كه به همان سياق به ايجاد جنين ديگر اقدام كند ! مرتبه دوم اگر نوزاد پسر بود شاكي يك دختر سود برده است ! ولي اگر باز هم دختر بود چون دو دختر برابر با يك پسر است ديگر دين و تكليفي بر عهده محكوم نخواهد بود !!" شاكي فرزند باخته از هول و وحشت حكم قاضي لرزه بر اندامش افتاد و عرض كرد :" جناب عدالت پناهي ، اين چه حكمي است كه صادر فرموديد ؟"

قاضي جواب داد:"همين است كه گفتم ذره اي از طريق انصاف و عدالت خارج نشوم!" شاكي گفت:"من از حق خودم گذشتم و عرضي ندارم. شايد مشيت الهي چنين اقتضا كرده كه من فرزند نداشته باشم." قاضي فرياد زد:"خيره سر، كدام حق؟ استرداد دعوي قبل از صدور حكم است. وقتي حكم صادر شد فرار از تبعات آن منوط به توافق طرفين خواهد بود." سپس روي برگردانيد و به مأموران دارالقضا فرمان داد كه همسر شاكي را براي اجراي حكم در اختيار محكوم قرار دهند مگر آنكه شاكي از غرامت خسارت احتمالي محكوم برآيد و حق ديوانخانه را نيز تأديه نمايد!

مأموران پس از گذشت شاكي و رضايت مهرك، حق ديوانخانه را به علاوه يك صد و پنجاه درم براي خودشان از آن بيچاره گرفتند و رهايش كردند.

چون قضه اسب كور مطرح شد و متهم به وقوع جرم اعتراف كرده بود ديگر تحقيق و اقامه شهود را لازم ندانست و بدون تأمل حكم قاضي ديوان بلخ به اين شرح زيب صدور!

يافت: "مقرر مي شود اسب مصدوم را از سر تا دم دو نيمه كنند و محكوم بايد آن نيمه را كه چشمش كور شده تصرف كند و قيمت مزبور را به مدعي بپردازد تا خسارتش جبران گردد!" مدعي كه هاج و واج مانده بود و به زحمت دست و پايي جمع كرد و گفت: "جناب قاضي، اولاً اين حيوان زبان بسته را چرا بايد دو نيمه كرد؟ ثانياً اسبي كه دو نيمه شد لاشه اي بيش نيست در حالي كه محكوم نصف قيمت را مي پردازد."

قاضي با خونسردي جواب داد:"حكم عادلانه همين است كه صادر شد. اگر حرفي داريد خارج از محضر قضا مي توانيد با يكديگر كنار بياييد، في المثل محكوم را راضي كنيد كه از حق خود درباره دو نيمه كردن اسب صرفنظر كند و در عوض قيمت نيمه معيوب آن را پرداخت نكند!" صاحب اسب كه قافيه را تنگ ديد عرض كرد:"جناب قاضي، مگر مرا نمي شناسيد؟

من پسر كنيز خسوره امير بلخ هستم"

قاضي گفت:"حالا كه اين طور است قيمت اسب و حق ديوانخانه را از همان شمعون بازرگان بگيريد و پول اسب را به شاكي بدهيد تا كنيز خسوره امير بلخ از حكم عادلانه ما خشنود و راضي باشد!"

صاحب خر دم كنده كه در تمام اين مدت شاهد و ناظر صحنه ها و قضاوتهاي عجيب و غريب قاضي ابوالقاسم غلجه بود حساب كار خود را كرد و خواست از اطاق محكمه خارج شود كه قاضي متوجه شد و گفت:"هنگام طرح دعواي شماست، مي خواهي كجا بروي؟" صاحب خر عرض كرد:"عمر و عدالت حضرت قاضي دراز باد، شهود من در بيرون ديوانخانه منتظر هستند، مي خواهم آنها را براي اداي شهادت به حضور آورم تا در كار قضاوت و اجراي عدالت تأخيري رخ ندهد!"
قاضي گفت:"متهم منكر وقوع جرم نيست كه تا حاجت به اقامه شهود باشد. دستور مي دهم شهود را مرخص كنند و شما براي اداي توضيحات آماده باشيد زيرا امر قضا تعطيل بردار نيست!" خر جواب داد:

"اتفاقاً كسي كه منكر وقوع جرم است من بيچاره فلك زده هستم كه در خارج از عدالتخانه شهودي حاضركردم تا شهادت حسن عيني بدهند كه نه تنها مهرك دم خر مرا نكنده است بلكه خر من از كرگي دم نداشت و مانند انواع خران بي دم كه در جهان به حد وفور يافت مي شوند متولد گرديده است!"

قاضي گفت:"استرداد دعوي نيز احتياج به اقامه شهود ندارد منتها چون با طرح دعوي مايه خسارت متهم شده ايد غرامت بر عهده شماست و مقرر مي شود خر بي دم را به علاوه مبلغي بابت غرامت نقصان دم به متهم تسليم كنيد تا سكنه بلخ به عدالت ما اميدوار شوند!!"

و اين عبارت از آن زمان يعني عصر غزنويان در افوه عامه صورت ضرب المثل پيدا كرده است.

ضرب المثل

تعبير خواب نقره به همراه خواب افسرده

۳ بازديد

تعبير خواب نقره به همراه خواب افسرده

نا

 تعبير خواب - نقره
 اگر كسي بيند كه نقره از دكان مي گرفت، دليل كه از شهر خود زن خواهد. اگر بيند كه از معدن نقره فرا گرفته، دليل كه به قدر آن مال حاصل كند. جابرمغربي گويد: اگر يك درم نقره داشت، دليل كه فرزندي آيد صاحب جمال. حضرت امام جعفر صادق فرمايد: ديدن نقره در خواب چهار وجه است. اول: زن. دوم: فرزند. سوم: مال. چهارم: معيشت.

تعبير خواب - افسرده
ابراهيم كرماني گويد: خوردن افسرده در خواب غم و اندوه بود. اگر ديد چيزي افسرده همي خورد، دليل كه به قدر آن، وي را غم و اندوه رسد. اگر ديد افسرده كسي بدو داد و از وي بخورد، دليل كه با شخصي او را جنگ و خصومت افتد. 
اگر از وي هيچ نخورد، اندوهي به وي نرسد. جابر مغربي گويد: خوردن افسرده در خواب، دليل كه او جنگ و خصومت افتد و علي الجمله هيچ خير در خوردن افسرده نباشد.

ا

راهكار براي جلوگيري از ازدواج كردن كودكان

۳ بازديد

راهكار براي جلوگيري از ازدواج كردن كودكان

ه گزارش ايسنا، در سمينار ازدواج كودك كه توسط جمعيت امام علي(ع) در دانشگاه علم و صنعت تهران برگزار شد، عاطفه جعفري، كارشناس ارشد حوزه كودك معاونت زنان و خانواده رياست جمهوري، با اشاره به استانداردهاي بين‌المللي ازدواج كودك در دنيا، گفت: ازدواج كودك مغاير با حق شنيده‌شدن كودكان، حق جسمي، عاطفي و رواني كودكان است؛ به طوريكه در "ميثاق بين‌المللي حقوق مدني و سياسي" كه در سال ١٣٥٤به آن پيوستيم،به آن اشاره شده و با در نظر گرفتن حق ازدواج براي تمامي زنان و مردان، حداقل سن براي اين موضوع معين شده‌است.

دختر

وي در ادامه به اسناد تفسيري كميته حقوق بشر (شماره 19) اشاره كرد و گفت: اين سند حداقل سن ازدواج را تعيين نكرده ولي بيان كرده كه كودك بايد آزادانه تصميم بگيرد و طبق اسناد تفسيري، دولت اقدامات پيش‌گيرانه و ترويجي اتخاذ كند كه از رويه‌هاي سنتيِ مغاير با سلامت از جمله ازدواج كودكان جلوگيري شود.

جعفري ادامه داد: در سند سوم كنوانسيون بين‌الملليِ حقوق كودك نيز حداقل سن ازدواج تعيين نشده و اشاره اي به ممنوعيت ازدواج كودكان ندارد.

اين كارشناس ارشد حوزه كودك معاونت رياست جمهوري در امور زنان و خانواده افزود: كميته‌ حقوق كودك براي اولين بار ازدواج كودك و حداقل سن ازدواج را تعيين كرد و طبق بند 19 در سال 2014 ازدواج زير 18سال را ازدواج زود هنگام و اجباري دانست.

به گزارش ايسنا، بهشيد ارفع نيا، وكيل پايه يك دادگستري در ادامه اين همايش از ديدگاه حقوق داخلي و قانون مدني به ازدواج كودكان پرداخت و گفت: سن بلوغ به سني گفته مي‌شود كه فرد از نظر جنسي بالغ شده‌باشد و آماده‌ توليد مثل شود.

وي افزود: در فقه اماميه، سن بلوغ 9سال قمري براي دختران و 15سال قمري براي پسران ذكر شده‌است. رشيد بودن پسر و دختر سنّي است كه مصلحت خود را تشخيص داده و اراده‌ي آن‌ها تاثيرگذار باشد.

به گزارش ايسنا، در ادامه همايش علي كاظمي، مشاور معاونت حقوقي و قضايي قوه قضاييه نيز در پاسخ به نفي ازدواج كودك اظهار كرد: عده‌اي موافق با ازدواج كودك هستند و نمي‌توانيم ديدگاه آنان را ناديده بگيريم. بايد تبيين عقلاني از شرايط كرد تا بتوان قانون وضع كرد. ما با خرده فرهنگ‌هايي مواجه هستيم كه ازدواج كودك را خوب هم مي‌دانند؛ مثلا آمار طلاق در سال 90 ،15% بود و اين آمار در كساني كه زودتر ازدواج مي‌كردند،به 6% مي‌رسيد.

وي ادامه داد: از ديدگاه اسلام هدف از ازدواج رسيدن به آرامش است و سن ازدواج بايد به گونه‌اي تعريف شود كه طرفين بتوانند آرامش را براي هم تعريف كنند.

كاظمي سپس نوع ازدواج‌هاي كودكان را به پنج دسته تقسيم كرد و گفت: ازدواج موقت، ازدواج دائم غيررسمي، ازدواج دائم رسمي كه بر پايه‌ي قانون است، ازدواج دائم غيررسمي كه موضوع مورد مناقشه بيش‌تر بر سر همين مدل از ازدواج كودك است و همچنين نامزدي كودكان از انواع ازدواج كودك محسوب مي شوند.

مشاور معاونت حقوقي و قضايي قوه قضاييه ادامه داد: طبق قانون فعلي ايران، دختران بالاي 13سال و پسران بالاي 15سال مي‌توانند ازدواج كنند كه تناقض‌هايي با ساير قوانين كشور دارد؛ مثلا كودكان نمي توانند حساب بانكي باز كنند پس اگر ازدواج كنند نفقه را چه‌كار كنند؟ يا اين‌كه كودك زير 15سال امكان حضور در دادگاه را ندارد و كودك نمي‌تواند اموالش را تا 18سالگي در اختيار داشته باشند.

وي هم‌چنين اظهار كرد: ازدواج در كودكي در روزگار ما با توانايي پسر و دختر امروزي ارتباط ندارد؛ زيرا افراد حتي تا سن 25سالگي تحت حمايت خانواده هستند و شغل ندارند به همين دليل،برخي افراد تا 25سالگي هم كودك محسوب مي‌شوند.

به گزارش ايسنا، مديرعامل جمعيت امام علي در ادامه در خصوص شرعي‌بودن ازدواج در سن پايين گفت: در اين زمينه كه آيا ازدواج پديده‌اي شرعي است؟ به نظرم ازدواج در سن پايين فرقي با زنده به گور كردن انسان ندارد. تمام زندگي حال و آينده‌ي او تحت شعاع اين امر قرار مي گيرد و از بين مي‌رود. در فرانسه ازدواج زير 18 سال ممكن نيست و ازدواج زير اين سن، اخلال در نظم عمومي محسوب مي شود.

رحيمي ادامه داد: آسيب‌هاي اجتماعي كودك در مناطق حاشيه بسيار زياد است و هزينه‌ آن به جامعه تحميل مي‌شود كه به ابعاد اجتماعي آن كمتر از ابعاد فقهي پرداخته شده‌است.هر كسي مي‌تواند طبق آيين خودش عمل كند اما وقتي اين امر موجب اخلال در نظم عمومي شود چه طور؟.

ارفع‌نيا نيز اظهار كرد: چطور بدون در نظر گرفتن حداقل سن مي‌توان گفت كه پدر اجازه‌ي ازدواج مي‌دهد؟ بايد براي افراد در معرض ازدواج توسط كسي كه ازدواج موفق داشته، آموزش صورت گيرد.

كاظمي نيز اصل دهم قانون اساسي را تشريح كرد و گفت: طبق اين اصل، نكاح يكي از احكام اسلامي است كه سنگ بناي جامعه را تشكيل مي‌دهد و بايد در تكريم آن بكوشيم. مسائل ازدواج به نظم عمومي هم مربوط مي‌شود. اگر مواردي باشد كه نظام حقوقي اين موارد را به رسميت نشناخته، ازدواج را انجام نخواهيم‌داد. در قوانين بين‌المللي جنبه‌ عمومي ازدواج كودك مطرح است اما در كشور ما جنبه‌ شخصي بيش‌تر در نظر گرفته‌شده است.

وي در ادامه به ارائه چند راهكار پرداخت و گفت: براي جلوگيري از ازدواج كودك نياز است تا يكنواخت‌سازي سن كودك به وجود بيايد و تحصيل اجباري در مسير آموزش باشد. در مرحله‌ ازدواج نيز بايد به صورت مددكاري صورت بگيرد؛ اين درحاليست كه در حال حاضر براي بعضي مناطق حاشيه تنها دو مددكار داريم.

مديرعامل جمعيت امام علي نيز اظهار كرد: يكي از مسائلي كه در حاشيه‌هاي شهر با آن مواجهيم، مسئله تجاوز است. يك دانش‌آموز 9 ساله در زنجان توسط معلمش مورد تجاوز قرار گرفت، با پيگيري جمعيت حكم براي معلم صادر شد كه دو سال تبعيد و چند ضربه شلاق بود. بعد عنوان شد كه دختر خودش ميل به رابطه داشته است در صورتي كه اگر خودش هم مايل بود معلم باز هم محكوم بود؛ زيرا مصلحت بچه تشخيص داده نشده‌ است.

دختر

چگونه ساخته شدن مايع مني در بدن

۳ بازديد

چگونه ساخته شدن مايع مني در بدن

– مايع مني چيست؟
هر ميلي‌ليتر مايع مني به طور معمول حاوي ميليون‌ها اسپرم است. مني مايعي سفيد يا طوسي رنگ است كه از مجراي ادرار (لوله‌اي كه در آلت‌تناسلي قرار گرفته است) در زمان انزال خارج مي‌شود. هر ميلي‌ليتر مايع مني به طور معمول حاوي ميليون‌ها اسپرم است اما اكثر حجم آن را ترشحات غدد موجود در دستگاه تناسلي مرد تشكيل مي‌دهد.

هدف مايع مني فقط توليدمثل است، بعنوان وسيله‌اي براي بردن اسپرم به دستگاه تناسلي زن. بااينكه انزال مني همراه با ارگاسم و لذت جنسي است اما نعوظ و ارگاسم توسط مكانيزم‌هاي مختلفي كنترل مي‌شوند و براي داشتن رابطه‌جنسي لذت‌بخش، نيازي به بيرون آمدن مني نيست.

مايع مني از چه ساخته شده است؟
مايع مني از ترشحات غدد مختلفي تشكيل مي‌شود كه فقط ۵ درصد از آن از بيضه‌ها مي‌آيند.

اندام‌هايي كه به توليد مايع مني كمك مي‌كنند
غده     درصدازكل
بيضه‌ها و اپيديديم     ۵
كيسه‌هاي مني     ۴۶-۸۰
غده پروستات     ۱۳-۳۳
غده پيازي-ميزراهي و ادرار     ۲-۵

مايع مني طبيعي چگونه است؟
مني معمولاً سفيد يا طوسي رنگ است اما گاهي ممكن است زرد باشد. صورتي يا قرمز شدن مايع مني دليل بر وجود خون در آن است. با اينكه اين به ندرت نشانه يك مشكل جدي است اما مردهايي كه مني آنها به ظاهر لكه خون دارد بايد به پزشك مراجعه كنند. مني بلافاصله بعد از انزال دلمه مي‌شود و مايعي چسبناك و ژله‌مانند تشكيل مي‌دهد. بعد از ۵ تا ۴۰ دقيقه دوباره مايع مي‌شود.

كملاً طبيعي است كه مني گلبول‌هاي ژله‌مانند شكل دهد و اين نشانه هيچ مشكل سلامتي يا باروري نيست. اگر مني نتواند دلمه شود و بعد دوباره مايع شود، مي‌تواند نشانه مشكل در باروري باشد. حجم متوسط مني كه در انزال توليد مي‌شود ۲ تا ۵ ميلي‌ليتر است. حجم پايين‌تر از 1.5 ميلي‌ليتر و بالاتر از 5.5 ميلي‌ليتر غيرطبيعي هستند. پايين بودن حجم مني مي‌تواند بخاطر انزال‌هاي مكرر باشد و بالا بودن آن معمولاً بعد از نداشتن انزال به مدت طولاني ديده مي‌شود.
منبع : mardoman.net  مرمان
باعلم

مني

ولنتاين روز عشق تصاوير مربوط به آن

۳ بازديد

ولنتاين روز عشق تصاوير مربوط به آن

ولنتاين,عكس ولنتاين,عكس عاشقانه ولنتاين

ولنتاين , عكس ولنتاين , روز ولنتاين , ولنتاين روز عشق

ولنتاين,عكس ولنتاين,عكس عاشقانه ولنتاين

روز ولنتاين ، (روز عشاق و يا روز عشق‌ورزي) در فرهنگ مسيحي سدههاي ميانه و سپس فرهنگ مدرن غربي روز ابراز عشق است. اين مناسبت هر سال در روز ۱۴ فوريه (۲۵ بهمنماه و بعضي سال‌ها ۲۶ بهمنماه) برگزار مي‌شود.

در كشورهاي اروپايي و آمريكايي دادن شكلات به عنوان هديه روز والنتين از شهرت خاصي برخوردار است. تزئين شكلات و پختن انواع آن نيز از آداب اين روز به شمار مي‌رود.

ولنتاين

پروفايل باحال جذاب با موضوع خداوند

۴ بازديد

پروفايل باحال جذاب با موضوع خداوند

عكس هاي پروفايل خاص دخترانه و پسرانه عاشقانه و غمگين

مجموعه تصاوير و عكس هاي پروفايل خاص وغمگين پسرانه و دخترانه ۲۰۱۷

عكس پروفايل

مجموعه تصاوير و عكس هاي پروفايل خاص وغمگين پسرانه و دخترانه ۲۰۱۷

پروفايل دخترانه

مجموعه تصاوير و عكس هاي پروفايل خاص وغمگين پسرانه و دخترانه ۲۰۱۷

عكس عاشقانه پروفايل,پروفايل دخترانه,پروفايل پسرانه

پروفايل دخترانه

تعبير خواب سطل به همراه خواب سشوار

۳ بازديد

تعبير خواب سطل به همراه خواب سشوار

سكس

تعبير خواب - سطل
محمدبن سيرين گويد: اگر كسي درخواب بيند كه سطل داشت، دليل است كه خدمتكاري حاصل كند. اگر بيند كه سطل بشكست، دليل كند كه خدمتكار او بميرد. جابرمغربي گويد: اگر بيند كه سطل نو بخرد، دليل بود كه كنيزكي صاحب جمال حاصل كند.

 تعبير خواب - سشوار
 سشوار در خواب دوست يا كمكي است پر سر و صدا و مزاحم كه ضمن مفيد بودن و خدمت كردن زياد حرف مي زند و زحمت مي دهد و تصديع به وجود مي آورد. اگر در خواب ديديد سشوار داريد چنين كسي به زندگي شما وارد مي شود. سشوار دستي شخصي است با همين مشخصات با اين تفاوت كه او به شما مراجعه مي كند و سشوار پايه دار كسي است با همان خصوصيات كه شما نزد او مي رويد و خدمت مي خواهيد. اگر ديديد سشوار پايه دار و بزرگ در خانه داريد در روزهاي آينده به طبيب مراجعه مي كنيد. اگر ديديد كسي به شما سشوار پايه دار مي دهد او وسيله آشنايي ... 
شما با شخصي مي شود كه مي تواند خدمتي در جهت منافع شما انجام دهد. اگر شما به كسي سشوار پايه دار داديد شما سبب مي شويد او با چنين شخصي آشنا شود يا به طبيب مراجعه كند. سشوار دستي خدمتكار يا دوستي است كه به خانه شما مي آيد و زياد حرف مي زند و تصديع مي دهد.

سكسي

نوشته هاي طنز و متن و جوك هاي خنده دار باحال

۴ بازديد

نوشته هاي طنز و متن و جوك هاي خنده دار باحال

جك


 ساعت 5 صبح واسم sms اومد
به سختي از زير پتو دراومدم ديدم نوشته:
قاليشويي شربت اوغلي شعبه ديگري ندارد

 

انقد خوشحال شدم كه نگو !!

همش فكر ميكردم يه شعبه ديگه دارن و به من نميگن!

 

طنز نوشته و جوكهاي جديد خنده دار

 

بابابزرگم سرماخورده بود فكر ميكرد ميخاد بميره صدام زد بيا بشين كنارم كارت دارم.

.

.

بعد يه چوب داد دست من

منم كه ميخواستم  ذكاوتم رو نشون بدم  قبل از حرف زدن پدربزرگم چوب رو شكوندم

پدربزرگم با چشماني از حدقه دراومده و خيره به من سكته كرد و درجا مرد

مامانم گفت: خاك تو سرت ، اين ساز ني از هفت نسل قبل دست به دست به پدربزرگت رسيده بود

 

طنز نوشته و جوكهاي جديد خنده دار

 

هفته پيش زن داييم تو سوپ خامه ريخته بود، خيلي خوشمزه شده بود

اومديم خونه مامانم سوپ درست كرد خواست مثلا روي زن داييمو كم كنه، تو سوپ خامه شكلاتي ريخت!

.

.

.

اينجا بيمارستان

بخش اسهاليا

آي لاو يو ننه

 

طنز نوشته و جوكهاي جديد خنده دار

 

نصف جذابيت دخترا به ترسو بودنشونه ،

.

.

.

دختري كه بتونه با سوسك مقابله كنه به درد زندگي نميخوره

 

طنز نوشته و جوكهاي جديد خنده دار

 

به بابام ميگم : همه حيون خونگي دارن چرا ما نداريم خيلي هم با كلاسه

بابام گفت:پس تو فك كردي الان چي هستي؟خب توهم حيون خونگي مايي ديگه فقط فرقش اينه مال ما كلاس نداره

تو عمرم اينجوري ضايعه نشده بودم

 

طنز نوشته و جوكهاي جديد خنده دار

 

تاس ميندازم

1 تا 5 اومد توي نت ميمونم

6 اومد ميرم سراغ درسم . . .

.

.

ااااا 6 اومد . . .

حالا جايزش رو بايد بندازم

 

طنز نوشته و جوكهاي جديد خنده دار

 

دختره رفته راي بده

.

.

تو قسمت اسم نامزد نوشته : ندارم

انتخابات كنسل شد، دو تا از كانديداها سكته كردن، دو تا انصراف دادن، ارتش آماده باش اعلام كرد.

جوك

ديدن خواب كار به همراه تعبير و خواب كفش

۳ بازديد

ديدن خواب كار به همراه تعبير و خواب كفش

كون

 تعبير خواب - كار
محمدبن سيرين گويد: اگر بيند كار دنيا مي كرد، دليل كه كار آخرتش در نقصان بود. اگر بيند كار آخرت كرد، دليل كه كار آخرتش راست بود. اگر بيند كار دنياي او راست شده بود. دليل كه اجلش نزديك است. اگر به خلاف اين بيند، دليل كه عمرش دراز بود. حضرت امام جعفر صادق فرمايد: اگر كار دنيايي او به درستي برنيامد به غايت نيكو بود.

تعبير خواب - كفش
محمدبن سيرين گويد: ديدن كفش درخواب، دليل زن بود. اگر بيند كفش نو در پاي كرد، دليل كه زني بخواهد يا كنيزكي بخرد. اگر درخواب كفش خود را سيه بيند، دليل كه آن زن توانگر بود. اگر كفش را سبز بيند، دليل كه آن زن مستوره بود. اگر كفش را سرخ بيند، دليل كه آن زن معاشر بود. اگر زرد بيند، دليل كه آن زن بيمارگونه بود. حضرت امام جعفر صادق فرمايد: ديدن كفش درخواب بر هفت وجه بود. اول: زن. دوم: خادم. سوم: كنيزك. چهارم: قوت. پنجم: معيشت. ششم: مال. هفتم: سفر. و ديدن كفش درخواب، دليل بر مردي بود كه ميراث قسمت كند.

كون

ديدن خواب دجال با تعبير به همراه خواب دريا

۳ بازديد

ديدن خواب دجال با تعبير به همراه خواب دريا

داستان سكسي

تعبير خواب - دجال
محمدبن سيرين گويد: دجال به خواب ديدن، مرد بد است، چنانكه مردمان را از راه ببرد و زبان و دل او موافق نباشد. ابراهيم كرماني گويد: اگر دجال را به جاي معروف به خواب ديدن، دليل كه آنجا فتنه افتد و دورغ و زنان و مردان بدانجا جمع شوند و در آنجا خير و بركت نباشد.

 تعبير خواب - دريا
در خواب پادشاهي است، يا عالمي. اگر بيند كه آب دريا روشن و صاف است، دليل كه پادشاه عالم و فاضل است. اگر تيره و صاف بود، دليل كه مفسد و ظالم است. اگر بيند كه از آب دريا برخي بخورد، دليل كه به قدر آن چه خورده است عزت يابد. اگر بيند كه از دريا به شنا بيرون آمد، دليل است از زندان و خدمت پادشاه به سلامت بيرون آيد. اگر بيند كه در دريا غرق شد و بِمُرد و بعد از آن وي را بالا افكند، دليل كه در كار دنيا به حرص غرق شود. اگر بيند كه غرق شد و باز از دريا بيرون آمد، دليل است كه از كار دنيا خلاصي يابد. اگر بيند ... 
كه از دور به دريا مي نگريست و نزديك او نرفت، دليل كه بدانچه اميد دارد نرسد. اگر بيند كه بر روي دريا همي شد، چنانكه پاي او تر نبود، دليل است از آتش دوزخ ايمن شود و كارهاي دنيا بر او آسان شود. ابراهيم كرماني گويد: اگر كسي بيند كه در دريا است، دليل كه به خدمت پادشاه شود، يا مطيع مردي عالم و فاضل شود. اگر بيند درميان دريا متحير فرومانده است، دليل كه كار او بر خطر است. اگر بيند كه از دريا بيرون آيد، دليل است بي غم شود. اگر بيند كه آب دريا بخورد و به غايت سرد است. اگر بيننده عالم است از علم بهره تمام يابد. اگر بيننده خواب از مردم پادشاه است، از پادشاه ايمن شود، يا علم آموزد، لكن از علم بهره يابد. اگر بيند كه آب دريا مي خورد و سخت گرم است، دليل كه گناه كند و تاويل آن به غايت بد است. اگر بيند كه آب دريا گنده و ناخوش است، دليل كه او را خصمي بزرگ پيش آيد و او را آن خصم بيم سخت است. جابر مغربي گويد: اگر بيند كه در آب دريا همي رفت، دليل است توفيق طاعت يابد. اگر بيند كه آب دريا زياده شد، دليل كه لشگر پادشاه زياد شود. اگر بيند كه آب دريا كم شد، دليل كه لشگر پادشاه هلاك شود. اگر بيند كه برخي از آب دريا بخورد و بر وي هيچ پديد نيامد، دليل كه پادشاه يا عالمي را هلاك كند. اگر بيند كه آب از درياها و رودها جمع شدند، دليل كه پادشاه آن ديار مال و خزانه خويش را به يكجا جمع كند. اگر بيند كه از دريا موج ها برخاست و جهان از ابر تاريك شده بود. دليل بود بر گناه و عصيان مردم آن ديار. اگر بيند كه از دريا موجي برخاست يا از دريا شكار مي گرفت، دليل است كه به اندازه و قدر آن، روزي حلال يابد و عيش بر عيال او فراخ و گشاد شود. اگر بيند كه آب دريا شور است كه خورد، دليل كه كسب حلال بگذارد و كسب حرام كند. 

داستان سكس